مطلع دوم

ناگذران دل توئي کز طرب آشناتري
خاک توام به خشک جان تا به لب آتش تري
خانه دل به چار حد وقف غم تو کرده ام
حد وفا همين بود، جور ز حد چه مي بري
بر سرآتش هوا ديگ هوس همي پزم
گرچه به کاسه سرم بر سرم آب مي خوري
مايه عمر جو به جو با تو دو نيمه مي کنم
جوجوم از چه مي کني چيست بهانه بي زري
بر دل من نشان غم ماند چو داغ گاز ران
تا تو ز نيل رنگرز بر گل تر نشان گري
نور تويي و سايه من، چون گل و ابر از آن کنند
چشم تو و سرشک من، رنگرزي و گازري
بر دل خاقاني اگر داغ جفا نهي چه شد
او ز سکان کيست خود تا بردت به داوري
از تو بهر تهي دوي دولت وصل کي رسد
خاصه که چون بقا و عز خاص شه مظفري