مطلع دوم

سر تابوت مرا باز گشائيد همه
خود ببينيد و به دشمن بنمائيد همه
بر سر سبزه باغ رخ من کبک مثال
زار ناليد که کبکان سرائيد همه
پس بگوئيد ز من با پدر و مادر من
که چه دل سوخته و رنج هبائيد همه
بدرود اي پدر و مادرم، از من بدرود
که شدم فاني و در دام فنائيد همه
خط سيه کرده تظلم به در چرخ بريد
که شما در خط اين سبزه وطائيد همه
بس کز آتش سري و باد کلاهي فلک
بر سر خاک ز خون لعل قبائيد همه
خاک من غرقه خون گشت مگرييد دگر
بس کنيد از جزع ار اهل جزائيد همه
چون درخت رز اگرتان رگ جان ببريدند
آب چندان ز رگ چشم چه زائيد همه
گر من از خرمن عمرم شده بر باد چو کاه
جاي شکر است که چون دانه بجائيد همه
من عطاي ملک العرش بدم نزد شما
صبر کم گشت که گم کرده عطائيد همه
اي طبيبان غلط گوي چه گويم که شما
نامبارک دم و ناساز دوائيد همه
اثر عود صليب و خط ترساست خطا
ور مسيحيد که در عين خطائيد همه
اي حکيمان رصد بين خط احکام شما
همه ياوه است و شما ياوه درائيد همه
خانه طالع عمرم ششم و هشتم کيد
چون نديديد که جاماسب دهائيد همه
اي کرامات فروشان دم افسون شما
علت افزود که معلول ريائيد همه
رشته تب ز گرهتان رشته جان
باز نگشاد که در بند هوائيد همه
اي کساني که ز ايام وفا مي طلبيد
نوش دارو طلب از زهر گيائيد همه
چه شنيديد اجل را، اجل آمد گوئي
کز فنا فارغ و مشغول بقائيد همه
يا شما را خط امن است و نه زين آب و گليد
که چنين سنگدل و بار خدائيد همه
هم اسير اجليد ارچه امير اجليد
مرگ را زان چه کامير الامرائيد همه
خشت گل زير سر و پي سپر آئيد به مرگ
گر به خشت و به سپرمير کيائيد همه
هم ز بالا به چه افتيد چو خورشيد به شام
گر ستاره سپه و صبح لوائيد همه
آبتان زير پل مرگ گذر خواهد داشت
گرچه جيحون صفت و دجله صفائيد همه
مرگ اگر پشه و مور است ازو در فزعيد
گرچه پيل دژم و شير وغائيد همه
بنگريد از سر عبرت دم خاقاني را
که بدين مايه نظر دست روائيد همه