مطلع دوم

با آنکه به موي مانم از غم
موئي ز جفا نمي کني کم
دندان نکني سپيد تا لب
از تب نکنم کبود هر دم
گر گونه غمگنان ندارم
زان نيست که هستم از تو خرم
داني ز چه سرخ رويم؟ ايراک
بسيار دميدم آتش غم
از جور تو آفتاب عمرم
بالاي سر آمده است ارحم
خاقاني را به نيش مژگان
بس کز رگ جان گشاده اي دم
در خاطر او ز آتش و آب
عشق تو سپه کشد دمادم
زان آتش و آب رست سروي
کز فيض بهاء دين کشد نم
مصباح امم امام اکمل
مفتاح همم همام اکرم