در ستايش سلطان غياث الدين محمد بن محمود بن محمد بن ملک شاه سلجوقي

مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبح دم
بلبله را مرغ وار وقت سماع است هم
برلب جام اوفتاد عکس شباهنگ بام
خيز و درون پرده ساز پرده به آهنگ بم
هديه بر دل رسان تحفه سوي لب فرس
قول سبک روح راست رطل گران پشت خم
پيش کز آسيب روز بر دو يک افتد صبوح
ديو دلي کن بدزد از فلک اين يک دو دم
پيش که طاووس صبح بيضه زرين نهد
از مي بيضا بساز بيضه مجلس ارم
گوهر مي آتش است ورد خليلش بخوان
مرغ صراحي گل است باد مسيحش بدم
نايب گل چون توئي ساقي مل هم تو باش
جام چمانه بده بر جمن جان بچم
نوبر چرخ کهن نيست بجز جام مي
حامله اي ز آب خشک آتش تر در شکم
قبله خاقاني است قله مي تا شود
سوخته چون سيم عقل گشته چو سيماب غم
جان صدف ده چنانک گوهر مي زير بحر
ماهچه زر کند بر تن ماهي درم
خون رزان ده که هست خون روان را ديت
صيقل زنگ هوس مرهم زخم ستم
گرچه خرد در خط است بر خط مي دار سر
تا خط بغداد ده دجله صفت جام جم
چشمه خورشيد لطف بل که سطرلاب روح
گوهر گنج حيات بل که کليد کرم
تا همه بر فال عيد جان فلک فعل را
داغ سگي برنهم بر در کهف الامم
خسرو جمشيد جام، سام تهمتن حسام
خضر سکندر سپاه، شاه فريدون علم