قصيده

خسرو بدار ملک جم ايوان تازه کرد
در هشت خلد مملکه بستان تازه کرد
کيخسرو تهمتن بر زال سيستان
در ملک نيم روز شبستان تازه کرد
اين کعبه را که سد سکندر حريم اوست
خضر خليل مرتبه بنيان تازه کرد
بهر ثبات ملک چنين کعبه جلال
از بوقبيس حلم خود ارکان تازه کرد
قصري که عرش کنگره اوست آسمان
از عقد انجمش گهر افشان تازه کرد
مانا که بهر تاختن مرکبان عقل
مهدي به عالم آمد و ميدان تازه کرد
يا عالمي ز لطف برآورد کردگار
وانگه در او معادن حيوان تازه کرد
دست کرم گشاد شه و پاي بخل بست
تا پيشگاه قصر شرف وان تازه کرد
قحط سخا ز کشور اميد برگرفت
گر خلق بهر عاطفه باران تازه کرد
شاهي که بهر کوهه زين هاي ختليانش
ماهي به چرخ تحفه ز دندان تازه کرد
خاقان اعظم آنکه بقا با سعادتش
هم شيره ابد شد و پيمان تازه کرد