در مدح صفوة الدين بانوي شروان شاه

اين پرده کاسمان جلال آستان اوست
ابري است کافتاب شرف در عنان اوست
اين ابر بين که معتکف اوست آفتاب
وين آفتاب کابر کرم سايبان اوست
اين پرده گرنه صحن بهشت است پس چرا
رضوان مجاور حرم روضه سان اوست
اين پرده گرنه بحر محيط است پس چرا
اصداف ملک را گهر اندر نهان اوست
اين پرده گرنه عرش مجيد است پس چرا
ارواح قدس را قدم اندر ميان اوست
اين پرده گرنه چرخ رفيع است پس چرا
سعد السعود را شرف اندر قران اوست
اين پرده گرنه صخره کعبه است پس چرا
لب هاي عرشيان همه بوسه ستان اوست
برجيس موسوي کف و کيوان طور حلم
هارون آستانه گردون مکان اوست
خورشيد کرد ميل زمين بوس او ازآنک
سايه اش هزار ميل بر از آسمان اوست
خط امان ستانه ش و لب هاي خسروان
العبد بر نوشته به خط امان اوست
در صف و سجده از قد و پيشاني ملوک
نون و القلم رقم زده بر آستان اوست
خاک درش ز چشم و لب مير زادگان
لاله ستان جنت و عبهرستان اوست
ناهيد زخمه زن گه چوبک زدن به شب
چابک زن خراجي چوبک زنان اوست
خورشيد روم پرور و ماه حبش نگار
سايه نشين ساحت طوبي نشان اوست
تا روز و شب دو خادم رومي و نوبي اند
هر يک به صدق عنبر جان بر ميان اوست
شاگرد خادمان در اوست روزگار
کاستاد بحر دست جواهر فشان اوست
شروان به عز شاه ز بغداد درگذشت
تا شاهزاده صفوة دين بانوان اوست
بانوي شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم
عنقا مگس مثال، طفيلي خوان اوست
هست آسيه به زهد و زليخا به ملک از آنک
تسليم مصر و قاهره بر قهرمان اوست
باز سپيد دولت و شير سياه ملک
کاين پرده هم نشيمن و هم نيستان اوست
اين پرده سد دولت و خاقان سکندر است
اسکندر دوم که دوم سد از آن اوست
بلقيس بانوان و سليمان شه اخستان
کز عدل و دين مبشر مهدي زمان اوست
جمشيد پيل تن نه که خورشيد نيل کف
کافلاک تنگ مرکب انجم توان اوست
در رزم يازده رخ و با دهر ده دله
تا نه سپهر و هشت جنان هفت خوان اوست
ز آن تيغ کو بنفش تر است از پر مگس
منقار کرکسان فلک ميهمان اوست
گر چه به خاندانش سلاطين شرف کنند
اين بانوي جهان شرف خاندان اوست
زيبد منيژه خادمه بانوان چنانک
افراسياب نيزه کش اخستان اوست
بر دست راست و چپ ملکان مادح ويند
خاقاني از زبان ملک مدح خوان اوست
پار آن قصيده گفت که تعويذ عقل بود
و امسال اين قصيده که هم حرز جان اوست
گر مدح بانوان ز پي سيم و زر کند
زنار کفر خوک خوران طيلسان اوست
ور جز بقاي بانو و شاه است کام او
پس داستان سگ صفتان داستان اوست
وردي است بر زبان همه کس را به صبح و شام
وز مدح بانوان همه ورد زبان اوست
يارب به تازگي شرف جاودانش ده
کاسلام تازه از شرف جاودان اوست
اميدوار باد به بخت ملک چنانک
کاميد چرخ پير به بخت جوان اوست
او سال را به دولت و تاييد ضامن است
نوروز تازه روي ز روي ضمان اوست