چو بنشست بر تخت شاه اردشير
از ايران برفتند برنا و پير
بسي نامداران گشته کهن
بدان تا چگونه سرآيد سخن
زبان برگشاد اردشير جوان
چنين گفت کاي کار ديده گوان
هر آنکس که برگاه شاهي نشست
گشاده زبان باد و يزدان پرست
بر آيين شاهان پيشين رويم
همان از پس فره و دين رويم
ز يزدان نيکي دهش ياد باد
همه کار و کردار ما داد باد
پرستندگان راهمه برکشيم
ستمگارگان را به خون درکشيم
بسي کس به گفتارش آرام يافت
از آرام او هرکسي کام يافت
به پيروز خسرو سپردم سپاه
که از داد شادست و شادان ز شاه
به ايران چو باشد چنو پهلوان
بمانيد شادان و روشن روان