فريدون به خورشيد بر برد سر
کمر تنگ بستش به کين پدر
برون رفت خرم به خرداد روز
به نيک اختر و فال گيتي فروز
سپاه انجمن شد به درگاه او
به ابر اندر آمد سرگاه او
به پيلان گردون کش و گاوميش
سپه را همي توشه بردند پيش
کيانوش و پرمايه بر دست شاه
چو کهتر برادر ورا نيک خواه
همي رفت منزل به منزل چو باد
سري پر ز کينه دلي پر ز درد
به اروند رود اندر آورد روي
چنان چون بود مرد ديهيم جوي
اگر پهلواني نداني زبان
بتازي تو اروند را دجله خوان
دگر منزل آن شاه آزادمرد
لب دجله و شهر بغداد کرد