نخوانده فرق سر از پاي، عزم کو کرديم
نکرده پرسش چوگان، هواي گو کرديم
بکار خويش نپرداختيم، نوبت کار
تمام عمر، نشستيم و گفتگو کرديم
بوقت همت و سعي و عمل، هوس رانديم
بروز کوشش و تدبير، آرزو کرديم
عبث به چه نفتاديم، ديو آز و هوي
هر آنچه کرد، بديديم و همچو او کرديم
بسي مجاهده کرديم در طريق نفاق
ببين چه بيهده تفسير «جاهدوا» کرديم
چونان ز سفره ببردند، سفره گسترديم
چو آب خشک شد، انديشه سبو کرديم
اگر که نفس، بدانديش ما نبود چرا
ملول گشت، چو ما رسم و ره نکو کرديم
چو عهدنامه نوشتيم، اهرمن خنديد
که اتحاد نبود، اينکه با عدو کرديم
هزار مرتبه درياي چرخ، طوفان کرد
از آن زمان که نشيمن درين کرو کرديم
نه همچو غنچه، بدامان گلبني خفتيم
نه همچو سبزه، نشاطي بطرف جو کرديم
چراغ عقل، نهفتيم شامگاه رحيل
از آن بورطه تاريک جهل، رو کرديم
بعمر گم شده، اصلا نسوختيم، وليک
چو سوزني ز نخ افتاد، جستجو کرديم
بغير جامه فرصت، که کس رفوش نکرد
هزار جامه دريدند و ما رفو کرديم
تباه شد دل از آلودگي و دم نزديم
همي بتن گرويديم و شستشو کرديم
سمند توسن افلاک، راهوار نگشت
به توسنيسش، چو يک چند تاخت، خو کرديم
ز فرط آز، چو مردار خوار تيره درون
هماره بر سر اين لاشه، هاي و هو کرديم
چو زورمند شديم، از دهان مسکينان
بجبر، لقمه ربوديم و در گلو کرديم
ز رشوه، اسب خريديم و خانه و ده و باغ
باشک بيوه زنان، حفظ آبرو کرديم
از آن ز شاخ حقايق، بما بري نرسيد
که ما هميشه حکايت ز رنگ و بو کرديم