آرزوها

اي خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن
روي مانند پري از خلق پنهان داشتن
همچو عيسي بي پر و بي بال بر گردون شدن
همچو ابراهيم در آتش گلستان داشتن
کشتي صبر اندرين دريا افکندن چو نوح
ديده و دل فارغ از آشوب طوفان داشتن
در هجوم ترکتازان و کمانداران عشق
سينه اي آماده بهر تيرباران داشتن
روشني دادن دل تاريک را با نور علم
در دل شب، پرتو خورشيد رخشان داشتن
همچو پاکان، گنج در کنج قناعت يافتن
مور قانع بودن و ملک سليمان داشتن