ميل هوس زعافيتم فرد ميکند
گر بشکنم کلاه دلم درد مي کند
تسليم تحفه ايست که طبعم بر اهل ذوق
چون ميوه رسيده ره آورد مي کند
خال زياد تخته خاک اختراع کيست
دل را خيال مهره اين نرد مي کند
پر در تلاش خرمي اين چمن مباش
افراط آب چهره گل زرد مي کند
رم مي خورد زسايه غيرت فسردگي
تمثال مرد آئينه را مرد مي کند
از مي حذر کنيد که اين دشمن حيا
کاري که از ادب نتوان کرد مي کند
چيني علاج تشنگي حرص جاه نيست
آب سفال دل زهوس سرد مي کند
زنگار اگر نه پرده ناموس راز اوست
آئينه را خيال که شبگرد مي کند
عزم فنا بشيشه ساعت نهفته ايم
(بيدل) بپرده رفتن ما کرد مي کند