کسيکه نيک و بد هوشيار و مست بپوشد
خدا عيوب وي از چشم هر که هست بپوشد
بدستگاه نشايد وبال بخل کشيدن
حذر کنيد ازان آستين که دست بپوشد
بهار رنگ تماشاست الوداع تعلق
غبار نيست که چشمت دميکه جست بپوشد
تلاش موج جنون است نارسيده بگوهر
عيوب آبله پايان همين نشست بپوشد
کمال پر نگشايد بکارگاه دنائت
هوا بلندي خود در زمين پست بپوشد
ترحميست به نخچير اگر کمان کش ما را
سزد که چشم بوقت گشاد شست بپوشد
حيا بضبط نگه مانع خيال نگردد
گمان مبر ره شوق آنکه چشم بست بپوشد
زوهم جاه چه موهاست در دماغ تعين
غرور چيني اين انجمن شکست بپوشد
گل بهشت شود غنچه بهر بوس دهانت
لب تو زاهد اگر عيب مي پرست بپوشد
بطعن (بيدل) ديوانه سر برهنه نيائي
مباد کفش زپا برکند بدست بپوشد