دل بخورسندي اگر ترک هوس ميگيرد
کام عشرت زنشاط همه کس ميگيريد
نيست اقبال جز اسباب ندامت دربار
عبرت از بال هما بال مگس ميگيريد
زندگي شبهه هستي است که مانند حباب
هر که هست آينه ئي پيش نفس ميگيريد
بگذر از فکر اقامت که بهر چشم زدن
کاروان صورت آواز جرس ميگيريد
از وديعت سپريهاي فلک ياس مسنج
بتو اين سفله چه داد است که پس ميگيريد
التفات ضعفا پايه اقبال رساست
شعلهاست آتش اگر دامن خس ميگيريد
سرمه رنگيست غبار گذر خاموشان
اي نفس ناله نگردي که عسس ميگيرد
قطع اميد کن از عمر که موي پيري
شاهبازيست که چون صبح نفس ميگيريد
ناله بابست درانشهر که ما قافله ايم
سودها مفت رفيقي که جرس ميگيريد
طالب بيخبري باش که در دشت طلب
رفتن از خويش سراغ همه کس ميگيريد
(بيدل) اين دامگه از صيد تماشا خاليست
مفت چشميکه نگاهي بقفس ميگيريد