شماره ٣٠٦: دل انجمن محرم و بيگانه نباشد

دل انجمن محرم و بيگانه نباشد
جز حيرت ادراک درين خانه نباشد
در ساز فنا راحت عشاق مهياست
بالين وفا بي پر پروانه نباشد
بي کسب صفا صيد معاني چه خيالست
تا سنگ بود شيشه پريخانه نباشد
چون شانه کليد سرموئي نتوان شد
تا سينه چاکت همه دندانه نباشد
دل زانوي فکرش همه چشمست که مينا
چندانکه خمد بي خط پيمانه نباشد
بي ساخته حسنيست که دارم بکنارش
مشاطه شوق آينه و شانه نباشد
افسون چه ضرور است بعزم مژه بستن
در خواب عدم حاجت افسانه نباشد
بر اوج مبر پايه اقبال تعين
تا صورت رفتار تو لنگانه نباشد
ابرام هوس ميکشدت بر در دونان
شاهي اگر اين وضع گدايانه نباشد
وحدت چه خيالست توان يافت بکثرت
چون ريشه دوانيد نمو دانه نباشد
عالم همه محمل کش کيفيت اشک است
اين قافله بي لغزش مستانه نباشد
دل گرد جنون ميکند امروز ببينيد
در خانه ما (بيدل) ديوانه نباشد