شماره ٢٨٩: در بيابانيکه سعي بيخودي رهبر شود

در بيابانيکه سعي بيخودي رهبر شود
راه صد مطلب بيک لغزيدن پا سر شود
جزوها درعقده خودداري کل غافلند
نقطه از ضبط عنان گر بگذرد دفتر شود
خشکي از طبع جهان آلودگي هم محو کرد
لاف چشم تر توان زد دامني گر تر شود
گر همه گوهر بود نوميديست افسردگي
از گرانباري مبادا کشتيم لنگر شود
فال آسودن ندارد خود گدازيهاي من
جمله پرواز است آن آتش که خاکستر شود
عقده کارت دليل اعتبار ديگر است
شاخ گل چون غنچه آرد رشته گوهر شود
بر شکست هر زيان تعمير سودي بسته اند
فربهي وقف غناگر آرزو لاغر شود
چاره نتواند نهفتن راز ما خونين دلان
زخم گل از بخيه شبنم نمايان تر شود
خاک حسرت برده ئي دارم که مانند جرس
ناله پيمايد بجاي باده گر ساغر شود
صاحب آئينه نتوان گشت بي قطع نفس
بگذرد از زندگي تا خضر اسکندر شود
وضع همواري زابناي زمان مطلوب ماست
آدميت گر نباشد هر که خواهد خر شود
(بيدل) آسان نيست کسب اعتبارات جهان
سخت افسردن بخود بندد که خاکي زر شود