چشم تو بحال من گر نيم نظر خندد
خارم بچمن نازد عيبم بهتر خندد
تا چند بران عارض بر رغم نگاه من
از حلقه گيسويت گلهاي نظر خندد
در کشور مشتاقان بي پرتو ديدارت
خورشيد چرا تا بد بهرچه سحر خندد
دل ميچکد از چشمم چون ابر اگر گريم
جان ميدمد از لعلت چون برق اگر خندد
در کارگه خوبي يارب چه نزاکتهاست
صد کوه بخود بالد تا موي کمر خندد
در جوي دم تيغت شيريني آبي هست
کز جوش حلاوتها زخمش بشکر خندد
سامان طرب سهل است زين نقش که ما داريم
صبح از دو نفس فرصت بر خود چقدر خندد
هر شبنم ازين گلشن تمهيد گلي دارد
با گريه مدارا کن چندانکه اثر خندد
از سعي هوس بگذر (بيدل) که درين گلشن
گل نيز اگر خندد از پهلوي زرخندد