شماره ١٦٨: تا شدم گرم طلب عجز درايم کردند

تا شدم گرم طلب عجز درايم کردند
گام اول چو سرشک آبله پايم کردند
چه توان کرد زمينگيري تسليم رساست
خشت فرسوده اين کهنه سرايم کردند
ننگ عريانيم از اطلس افلاک نرفت
بي تکلف چقدر تنگ قبايم کردند
عمرها شد غم خود ميخورم و مي بالم
پهلوي کاسته چون شمع غذايم کردند
سخت جاني بتلاش غم جا هم فرسود
استخوان داشتم افسون همايم کردند
چون يقين منحرف افتاد دلايل باليد
راستي رفت که ممنون عصايم کردند
تازهر گوشه رسد قسمت شکرد گرم
قابل زله چو کشکول گدايم کردند
سير درياست درين دشت تماشاي سراب
تا شوم محرم خود دور نمايم کردند
زندگي عاشق مرگ است چه بايد کردن
تشنه خون خود از آب بقايم کردند
زحمت هستيم از قامت پيري درياب
چقدر بار کشيدم که دوتايم کردند
ميکند گريه عرق گر مژه برميدارم
تا کجا منفعل از دست دعايم کردند
الم عين و سوي ميکشم و حيرانم
يارب از خود بچه تقصير جدايم کردند
نقش خميازه واژون حبابم (بيدل)
آه ازين ساغر عبرت که بنايم کردند