تا حنا از کفت بکام رسيد
شفق رنگ گل بشام رسيد
مژده ايدل بهار مي آيد
قاصد بوي گل پيام رسيد
تا عدم شد نفس شمار خيال
دزه ما بانقسام رسيد
هر چه دارد زمانه عاريت است
حق خود خواستيم و وام رسيد
گل اين باغ سرخوش وهم است
باده ها از هوا بجام رسيد
اوج اقبال نردبانها داشت
سعي لنگيد تا ببام رسيد
بمقاميکه راه جهد گم است
لغزش پا به نيم گام رسيد
عزم طاوس ما بهشتي بود
پرکشيدن بفهم دام رسيد
ياس طبل نشاط دل بوده است
از شکست اين نگين بنام رسيد
نو بر باغ اعتبار مباش
هر چه اينجا رسيد خام رسيد
خواجه گر بهره نشاط گرفت
خواب مخمل باحتلام رسيد
عزت و آبروي اين محفل
همه از خدمت کرام رسيد
آه مقصود دل نفهميدم
بر من اين نسخه ناتمام رسيد
(بيدل) از خويش بآيدت رفتن
ورنه نتوان بآن خرام رسيد