بي نمک از نمک غير توهم دارد
لب بام است که اظهار تکلم دارد
جاي اشک از مژه تيغ حيا جوهر ريخت
چقدر حسرت زخم تو تبسم دارد
بي تو اظهار اثر خجلت معدومي ماست
قطره دور زدرياچه طلا طم دارد
زاهد از کنبد دستار بخود مينازد
نکني عيب که خر فخر به تو قم دارد
گربدادت نرسد شور قيامت ستم است
درد هستي است که فرياد تظلم دارد
فيض خورشيد بعالم زکواکب نرسد
شيشه تنگ کجا حوصله خم دارد
مفت غواص تأمل گهر معني بکر
دفتر بيدل ما خصلت قلزم دارد
(بيدل) از فيض قناعت چمن عافيتست
تکيه عمريست که بر بستر قاقم دارد