بيخودي امشب پر و بال فغاني ميشود
گر ندارد مدعا باري بياني ميشود
هيچ وضعي در طريق جستجو بيکار نيست
پاي خواب آلود هم سنگ نشاني ميشود
نشه تسليم حاصل کن که مشت خاک را
باد هم گر ميبرد تخت رواني ميشود
موج اين دريا بسعي ناخدا محتاج نيست
کشتي ما را شکستن بادباني ميشود
چون لطافت تهمت آلود کدورت شد بلاست
سايه بال پري کوه گراني ميشود
رخ مپوش از من که چشم حسرت آهنگ مرا
هر سر مژگان پر و بال فغاني ميشود
عاجزم چندانکه در عرض ضعيفيهاي من
ناله گر بالد نگاه ناتواني ميشود
گر چنين باشد فشار حسرت بال هما
مغزها آخر زخشکي استخواني ميشود
بسکه گرميهاي صحبت پرفشان وحشت است
آتش اين کاروان هم کارواني ميشود
راحت جاويد در ضبط عنان آرزوست
بال و پر گر جمع گردد آشياني ميشود
سير حق (بيدل) بقدر ترک اسباب است بس
سوي او از هر چه برگردي عناني ميشود