برين ستمکده يارب چه سنگ ميبارد
که دل شکستگي و ديده رنگ ميبارد
نصيبه دل روشن بود کدورت دهر
همين بخانه آئينه زنگ ميبارد
چو غنچه واننمودند بي گره گشتن
که رنگ امن بدلهاي تنگ ميبارد
بيا که بيتو به بزم از ترانهاي حزين
دل شکسته زگيسوي چنگ ميبارد
زخاک کويتو مشق نزاکتي دارم
که بوي گل بدماغم خدنگ ميبارد
گذشت فرصت وصل و زنارسائي وهم
نگه زاشک همان عذر لنگ ميبارد
بچشم شوق نگاهي که در بهار نياز
شکست حال ضعيفان چه رنگ ميبارد
بذوق پرورش و هم آب ميگرديم
سحاب ما همه برکشت بنگ ميبارد
دليل عبرت دل صبح نادميده بست
که ضبط آه برآئينه زنگ ميبارد
هجوم سايه گل دامگاه راحت نيست
برين چمن همه داغ پلنگ ميبارد
زبس بکشت حسد خرمن است آفتها
دميکه تير نبارد تفنگ ميبارد
زدام حادثه (بيدل) رهائي امکان نيست
که قطره تو بکام نهنگ ميبارد