برق خطي بر سياهي ميزند
هاله مه تا بماهي ميزند
سجده مشتاق خم ابروي کيست
بر دما غم کج کلاهي ميزند
معصيت در بارگاه رحمتش
خندها بر بي گناهي ميزند
اي عدم فرصت شرار کاغذت
چشمک عبرت نگاهي ميزند
بهر عبرت فرصتي در کار نيست
يک نگه بر هر چه خواهي ميزند
پردلي ها امتحانگاه بلاست
تيغ بر قلب سپاهي ميزند
تا فسون بادبان دارد نفس
کشتي ما بر تباهي ميزند
بيتو گر مژگان بهم مي آيدم
بر سر خوابم سياهي ميزند
(بيدل) از وصلي نويدم داده اند
دل تپيدن کوس شاهي ميزند