بر رمز کارگاه ازل کيست وارسد
ما خود نميرسيم مگر عجز ما رسد
هر شيوه ئي کمينگر ايجاد رتبه ايست
شکل غبار ناشده کي بر هوا رسد
فهم شباب قابل تحقيق ضعف نيست
پيريست فطرتي که بقد دو تا رسد
ما را چو شمع کشته اگر اوج بينش است
کم نيست اينکه سعي نگه تا بپا رسد
در وادي ئي که منزل و ره جمله رفتنيست
انديشه رفته است زخود تا کجا رسد
آئينه را بقسمت حيرت قناعتيست
زين جوش خون بس است که رنگي بما رسد
تاگرد ما و من بهوا نيست پرفشان
(بيدل) بکنه ذره رسيدن کرا رسد