باز دامان دل آهنگ چه گلشن ميکشد
ناله ئي تا ميکشم طاوس گردن ميکشد
بسکه استحقاق گرد بي پر و بالم رساست
هرکه دامان تو ميگيردسوي من ميکشد
بيش ازين نتوان چراغ رنگ ناز افروختن
خامه تصوير بادام تو روغن ميکشد
ناله اندوه گراني برنميدارد زدل
سنگ اين کوه از صدا ناز فلاخن ميکشد
شمع اين محفل نيم اما بذوق تيغ او
تا نفس دارم سري دارم که گردن ميکشد
پيرو سعي تجرد درنمي ماند بعجز
رشته از هر پيرهن خود را بسوزن ميکشد
اعتباراهل ظلم از عالم اقبال نيست
آتش آلود است آن آبي که آهن ميکشد
تنگ بر ديوانه شد دشت و دراز عريان تني
کيست فهمد بي گريباني چه دامن ميکشد
ماهي درياي وهميم آه از تدبير پوچ
مغز آماج خدنگ و پوست جوشن ميکشد
عمرها شد سرمه ساي کارگاه عبرتيم
خاکساري انتقام ما زدشمن ميکشد
سايه را (بيدل) زقطع دشت و در تشويش نيست
محمل تسليم دوش آرميدن ميکشد