اي هوس آوارگان چند تگ و پو کنيد
سعي نفس آب شد سوي عرق رو کنيد
آينه دار حضور غيب پرستد چرا
حاصل تحقيق چيست گر من و ما او کنيد
مخمل و ديبا همه باب مساس هواست
نفش ني بوريا زينت پهلو کنيد
صنعت پرکار عشق حيف بود ناتمام
سربهوا ميدود توام زانو کنيد
جهد کماندار وهم صيد تسلي نکرد
رم همه وقتش رم است دشت و در آهو کنيد
پيش غرور فلک عجز بشر روشن است
مرد کمان نيستيد نوحه ببازو کنيد
گردن تسليم عشق خط امان است و بس
بردم تيغ قضا تکيه باين مو کنيد
عالم يکتائيش معرض تمثال نيست
شش جهت آئينه است آينه يکسو کنيد
از چمني ميرسيم باخته رنگ نگاه
گر سر سبز گليست حيرت ما بو کنيد
ماه زوضع هلال يافت عروج کمال
بوي جبين برده ايد پيشه ابرو کنيد
ذره موهوم را شرم نسنجد بهيچ
(بيدل) ما را همين سنگ ترازو کنيد