از نامه ام آنشوخ مکدر شده باشد
مرز است بحرف فقراتر شده باشد
دي ناله گمکرده اثر منفعلم کرد
اين رشته گلوگير چه گوهر شده باشد
آرايش کوس و دهل از خواجه عجب نيست
خرسي بخروش آمده و خر شده باشد
از طينت زنگي نبرد غازه سياهي
سنگ محکي تا بکجا زر شده باشد
از کسب صفا باطن اين تيره دلي چند
چون سايه بمهتاب سيه تر شده باشد
زاهد خجل از مجلس رندان بدر آمد
در خانه اين مسخره دختر شده باشد
خفت کش همچشمي اقبال حباب است
بيمغزي اگر صاحب افسر شده باشد
بر فطرت دون ناز بلندي نتوان چيد
اين آبله پا چقدر سر شده باشد
رسوائي فطرت مکش از هرزه نوائي
صحرا به ازان خانه که بيدر شده باشد
زين باغ هوس نامه بآن گل نتوان برد
هر چند که رنگ تو کبوتر شده باشد
تدبير صنايع شود از مرگ حصارت
آئينه اگر سد سکندر شده باشد
منسوب دو چشم است نگاهيکه تو داري
تا هر چه توان ديد مکرر شده باشد
ما صاف دلان پرتو خورشيد وفائيم
دامن مکش از ما همه گرتر شده باشد
گويند دل گمشده منظور نگاهيست
آئينه ما عالم ديگر شده باشد
ما هيچ نديديم ازين هستي موهوم
(بيدل) بخيالت چه مصور شده باشد