در طلب هيزم

اي ز دست تجاسر خادم
شربهاي ملال نوشيده
اختلالي که من دارد
نيست بر خاطر تو پوشيده
بدو ايام بيض و من صايم
وز خطا در صواب کوشيده
نيم جوشيده ديگکي دارم
قلقلش گوش نانيوشيده
از طريق کرم تواني کرد
بدو چوبش تمام جوشيده
به نزديک خواجه بدم چند روز
بلا نفع دنيا و لا آخره
دگرباره رفتم به نزديک او
فتلک اذا کرة خاسره