در مدح پادشاه زمان

اي خدايت به پادشاهي خلق
از ازل تا ابد پسنديده
ابد از کشتزار مدت تو
خوشه عمر جاودان چيده
آبروي خدايگاني تو
خاک آدم به بيع بخريده
ابر عدلت که عافيت مطرست
سايه بر کاينات پوشيده
فتنه از بيم بخت بيدارت
شب فترت به خواب ناديده
گوش چرخ از صداي نوبت تو
جز نواي نفاذ نشنيده
آفرينش به چشم همت تو
التفات نظر نه ارزيده
خصم در مجلس تو مسخره وار
گردن از کاج در ندزديده
رايت از هرچه نام هستي يافت
دادن دين و داد بگزيده
به سر تيغ ملک بگرفته
به سر تازيانه بخشيده