حضور دوستي خواهد

اي زمين را ز بهر خدمت تو
آسمان بارها ثنا گفته
وي به الماس خاطر وقاد
در اسرار اختران سفته
ز اعتدال بهار خاطر تو
بوستان کمال بشکفته
دامن همت تو گرد فساد
از محيط فلک فرو رفته
من ز بيداري قضا و قدر
روزها همچو بخت خود خفته
تو نپرسي که آخرت چون زد
بر زمين آسمان آشفته