مطايبه ملکشاه پدر سلطان سنجر با مرد اعرابي

حکايت است به فضل استماع فرمايند
به شرط آنکه نگيرند از اين سخن آزار
به روزگار ملکشه عرابيي خج کول
مگر به بارگهش رفت از قضا گه بار
سؤال کرد که امسال عزم حج دارم
مرا اگر بدهد پادشاه صد دينار
چو حلقه در کعبه بگيرم از سر صدق
براي دولت و عمرش دعا کنم بسيار
چو پادشه بشنيد اين سخن به خازن گفت
که آنچه خواست عرابي برو دوچندان آر
برفت خازن و آورد و پيش شه بنهاد
به لطف گفت شه او را که سيد اين بردار
سپاس دار و بدان کين دويست دينارست
صدست زاد ترا و کراي و پاي افزار
صد دگر به خموشانه مي دهم رشوت
نه بهر من ز براي خداي را زنهار
که چون به کعبه رسي هيچ ياد من نکني
که از وکيل دربد تباه گردد کار