در هجا

پس دريده بريده پيشي چند
که نديمان حضرت شاهند
از چپ و راست خلق مي رانند
که کسي چند پاره در راهند
خدايگانا آني که دوستدارانت
ز نور راي تو دانم ستاره راي شوند
قبول درگه تو چون بيافتند به قدر
چو ساکنان مجره سپهرساي شوند
به بنده خانه تو بر اميد آنکه مگر
به يمن طائر بختت طرب فزاي شوند
نشسته چار حريفند شاهد و شيرين
بدانکه تا ز مي لعل سرگراي شوند
شرابشان نرسيدست زان همي ترسم
که شاهدان همه ناگاده باز جاي شوند
به يک دو ساغر پر شان که دردهد ساقي
به کام بنده همين هر سه چار پاي شوند
اگر عزيز کني شان به شيشه اي دو شراب
حريف و بنده تو تا شراب گاي شوند