لطيفه

اي سروري که کوکبه کبريات را
کمتر جنيبت ابلق ايام سرکشست
راي تو در نظام ممالک براستي
تيري که جيب گنبد گردونش ترکشست
اکنون که از گشاد فلک بر مسام ابر
پيکان باد را گذر تير آرشست
وز برف ريزه گوشه هر ابر پاره اي
تيغست گوييا که به گوهر منقشست
برحسب حال مطلع شعري گزيده ام
واورده ام به صورت تضمين و بس خوشست
گويم کسي که چهره روزي چنين بديد
خاصه چنين که طره شبها مشوشست
بر خاطرش هر آينه اين شعر بگذرد
کامروز وقت باده و خرگاه و آتشست
چندان بقات باد ز تاثير نه سپهر
کاندر زمانه طبع چهار و جهت ششست