در شکايت دنيا

ربع مسکون آدمي را بود ديو و دد گرفت
کس نمي داند که در آفاق انساني کجاست
دور دور خشکسال دين و قحط دانشست
چند گويي فتح بابي کو و باراني کجاست
من ترا بنمايم اندر حال صد بوجهل جهل
گر مسلماني تو تعيين کن که سلماني کجاست
آسمان بيخ کمال از خاک عالم برکشيد
تو زنخ مي زن که در من گنج پنهاني کجاست
خاک را طوفان اگر غسلي دهد وقت آمدست
اي دريغا داعي چون نوح طوفاني کجاست