در طلب شراب گويد

مير حيدر ايا که خيزد جود
از کف تو چو از شراب طرب
دوستت انوري که نگشايد
جز به يادت ز دوستداري لب
سه شبانروز شد که از مستي
باز نشناختست روز از شب
جلبي چند بوده اند حريف
الفيه شلفيه تبار و نسب
همه از آرزوي . . . بزرگ
دست بر . . . زنان که من يرغب
من و تايي دو ديگران با من
مانده زين . . . خوارگان به عجب
همچنين باشد ارکند جودت
مدد خادمت به ماء عنب