وقتي انوري را درد پايي عارض گشته و ناصرالدين طاهر به عيادت وي رفته در شکر آن و عذرخواهي اين قطعه گفته است

اين فلک پيش طالع نيکت
کرده بردار اختر بد را
فتح باب کفت به بار آرد
قلب ديماه شاخ بسد را
مستعد قبول نطق کند
فيض عقل تو طينت دد را
تو بمان صد قران و گر به شبي
برسد روز همچو من صد را
به کم از فکرتي بود مازار
راي عالي و جان بخرد را
درد پاي من آن محل دارد
که تو دردسري دهي خود را؟