در مدح ملک معظم عمادالدين فيروزشاه

اي باد خاک مرکب گردون شتاب تو
آتش بخار چشمه تيغ چو آب تو
گردون کجاست بر در قدر بلند تو
خورشيد کيست پرتو راي صواب تو
از آسمان که نام و لقب را نزول زوست
پيروز شاه عالم عادل خطاب تو
ايام در مواکب قلب سپاه تست
و اسلام در حمايت عالي جناب تو
در کشت زار روزي برگي نگشت سبز
الا به اهتمام کف چون سحاب تو
خود ابر جوده نايژه بر خلق کي گشاد
تا دست تو نگفت منم فتح باب تو
در حزم بادرنگي و در عزم با شتاب
عالم گرفته گير درنگ و شتاب تو
گردو ز خست شعله نوک سنان تست
ور کوثر است جرعه جام شراب تو
گيتي ز خشم تو به رضاي تو درگريخت
آري پناه رحمت تست از عذاب تو
آنجا که از زبان سنان در سخن شوي
در عرصه جهان ندهد کس جواب تو
بيداري است با تو چنان در مقام حزم
کانجا به خواب هم نتوان ديد خواب تو
چون صبح چاک سينه درآيد به معرکه
دشمن ز عکس خنجر چون آفتاب تو
تاب تو صدهزار سلاطين نداشتند
قيصر چگونه دارد و فغفور تاب تو
زودا که آسمان ممالک تهي کند
از ديو فتنه بيلک همچون شهاب تو
اي دولت جوان تو مالک رقاب خلق
پاينده باد دولت مالک رقاب تو