در مدح مفخرالسادة مجدالدين ابوطالب نعمه

اي کلک تو پشت ملک عالم
وي روز تو عيد دور آدم
هرچ آمده زير آفرينش
زاندازه کبرياي تو کم
وقتي که هنوز آسمان طفل
آدم به طفيل تو مکرم
در سلسله زمان مؤخر
بر هندسه جهان مقدم
عدل تو شبي چو روز روشن
روز تو چو روز عيد خرم
با راي تو چرخ در مصالح
الحان کنان که هان تکلم
با عزم تو دهر در مسالک
اصرارکنان که هين تقدم
صدر تو به پايه تخت جمشيد
خنگ تو به سايه رخش رستم
در موکب تو به ميخ پروين
مه بر سم مرکبانت محکم
در کوکبه تو طره شب
بر نيزه بندگانت پرچم
وز عکس طراز رايت تو
آن رفعت ونصرت مجسم
بر دوشت فلک قباي کحلي
در چشم قضا نموده معلم
در دست تو کارنامه جود
با جاه تو بارنامه جم
بر آب روان نگاه دارد
حفظ تو نشان نقش خاتم
در شوره ز فتح باب دستت
با ناميه هم عنان رود يم
در گرد جنيبت نفاذت
هرگز نرسد قضاي مبرم
در خشم تو عودهاي رحمت
با زخم تو سفتهاي مرهم
سبحان الله که ديد هرگز
در آتش دوزخ آب زمزم
نوک قلم ترا پياپي
خاک قدم ترا دمادم
اعجاز کف کليم عمران
آثار دم مسيح مريم
اسرار قضا نهاده کلکت
در خال و خط حروف معجم
آنجا که صرير او مقرر
در معرض او عطارد ابکم
توقيع تو در ديار دولت
تفويض همي کند مسلم
هر صدر به صاحبي مؤيد
هر تخت به خسروي معظم
در عدل تو آوخ ار نبودي
معماري کاينات مدغم
زير لگد نحوس هستي
هر هفت فلک شکسته طارم
باطل شده قضاي قهرت
حاصل نشود به حشر اعظم
کز بيم ملامت نشورش
در منفذ صور بگسلد دم
گر قهر تو بر فلک نهد پاي
در محور عالم افکند خم
تاب سخطت زمين ندارد
چه جاي زمين که آسمان هم
تا عرصه عالم عناصر
خالي نبود ز شادي و غم
شادي و سعادت تو بادا
با عنصر انتظام عالم
عمرت همه ملک و ملک باقي
دورت همه عيد و عيد خرم
واندر دو جهان مخالفت را
با عجز و عنا و رنج در هم
با سخره سيلي حوادث
يا کوره آتش جهنم
نازان ز تو در صدور فردوس
جد و پدر و برادر و عم