در مدح امام بزرگ شيخ قطب الدين ابوالمظفر العبادي

اي شادي جان آفرينش
وي گوهر کان آفرينش
اي محرم خلوتي که آنجا
محوست نشان آفرينش
اي بلبل بوستان تجريد
در شوره ستان آفرينش
در جلوه کشيده کشف نطقت
اسرار نهان آفرينش
در بدو وجود گفته پيرت
کاي بخت جوان آفرينش
ناجسته ز فکرتت روانتر
تيري ز کمان آفرينش
آزاد مراتب يقينت
زاسيب گمان آفرينش
بي فاتحه ثنا نبرده
نام تو زبان آفرينش
در شيوه اختراع و ابداع
با تاب و توان آفرينش
گم کرده گران رکابي تو
تيزي عنان آفرينش
در بي جهتي هلال قدرت
فارغ ز بنان آفرينش
در بي صفتي علو نعتت
برتر ز بيان آفرينش
نابسته نبوده تا که بوده
پيش تو ميان آفرينش
صيت تو گرفته صد ولايت
زانسوي جهان آفرينش
ده يازده قبول داري
بر کل مکان آفرينش
بيش است زکوة مايه تو
از سود و زيان آفرينش
سوگند به جان تو خورد عقل
يعني که به جان آفرينش
اي نازده آفرينشت راه
عبادي و آن آفرينش
هر نوبت مجلست بهاريست
در فصل خزان آفرينش
سر گم شده نعره مريدانت
نواب فغان آفرينش
افتاده بر آستانه سمع
مست از تو روان آفرينش
لوزينه استعارت تست
آرايش خوان آفرينش
نقد سخنت چو رايج افتاد
در داد و ستان آفرينش
صراف سخن که نفس کليست
بر طرف دکان آفرينش
پرسيد ز عقل کل که آن چيست
گفتا همه دان آفرينش
تا ابلق تند دهر رامست
اندر خم ران آفرينش
در خدمت دور دولتت باد
دوران و زمان آفرينش
شيرين ز زبان شکرينت
تا حشر دهان آفرينش