در مدح عمادالدين فيروز شاه امير خراسان

خدايگانا سال نوت همايون باد
هميشه روز تو چون روز عيد ميمون باد
به گرد طالع سعدت که کعبه فلکست
هزار دور طواف سعود گردون باد
چنانکه راي تو بر امن و عدل مفتونست
زمانه بر تو و بر دولت تو مفتون باد
جهان عمارت و تسکين به راي و عدل تو يافت
هميشه هم به تو معمور باد و مسکون باد
چو بارگاه ترا پر شود ورق ز حروف
در آن ورق الف قد خسروان نون باد
نهال بختي کز باغ دولتت نبرند
چو شاخ خشک ز امکان نشو بيرون باد
اساس ملکي کز بهر خدمتت ننهند
ز نعل اسب حوادث خراب و هامون باد
اگر نه لاف سخا از دلت زند دريا
به جاي در و گهر در دل صدف خون باد
ور از مراد تويي باز پس نهد گردون
به اضطرار و گردون بارکش دون باد
ز نام تو دهن سکه گر ببندد چرخ
وجوه ساز معادن قرين قارون باد
ز ذکر تو ورق خطبه گر بشويد دهر
سلام جمعه به تکبير صور مقرون باد
به روز معرکه سؤ المزاج نصرت را
ز خون خصم تو مطبوخ باد و معجون باد
قدر چو دفتر توجيه رزقها شکند
محرران فلک را کف تو قانون باد
چو ابر چتر تو سيل ظفر برانگيزد
ازو کمينه تکابي فرات و جيحون باد
بر آنکه نيست ز فوج تو موج حادثه را
زمان زمان ز کمين قضا شبيخون باد
اگر قضا رخ گردون ز فتنه زرد کند
از آنچه عجز ترا روي بخت گلگون باد
وگر قدر شب فکرت به روز دير برد
از آن چه باک ترا روز و شب همايون باد
هميشه تا به جهان در کمي و افزونيست
عدوي ملک تو کم باد و ملکت افزون باد
ز کردگار به هر طاعتي که قصد کني
هزار اجرت و آن اجر غير ممنون باد
ز روزگار به هر نعمتي که روي نهي
هزار خدمت و هر خدمتي دگرگون باد
خدايگانا از غايت غلو و علو
همي ندانم گفتن که دولتت چون باد
دعاي بنده مگر مستجاب خواهد بود
که در دهانش سخن همچو در مکنون باد
بدان دليل که هردم سپهر مي گويد
همين زمان و همين ساعت و هم اکنون باد