در مدح سلطان الخواتين عصمة الدين مريم

هزار سال زيادت بقاي خاتون باد
مه مبارک روزه برو همايون باد
هزار سال به ميزان عدل و انصافش
امور دولت و اشغال خلق موزون باد
جهان رفعت و عز و جلال عصمت دين
که عز و عصمت با جانش هر دو مقرون باد
بر آسمان کمالش به هر قران که فتد
هزار سال طواف سعود گردون باد
بر آستان جلالش به هر قدم که نهد
هزار دشمنش اندر زمين چو قارون باد
ز شرم فکرت او روي شمس گلگونست
ز خون دشمن او تيغ چرخ گلگون باد
اگر تصرف گردون به کام او نبود
در انتظار وجود از وجود بيرون باد
وگر تفاخر دريا به دست او نبود
به جاي در و گهر در دل صدف خون باد
ايا سخاي تو توجيه رزق را قانون
برو مزيد نباشد هموش قانون باد
ز رشک وسعت درياي طبع پر گهرت
کنار دريا از آب ديده جيحون باد
به روزگار تو ور هست فتنه فتنه خواب
برو چو بخت حسودست هميشه مفتون باد
زمانه جمله چو بيمار وهم و حادثه اند
ز پاس و امن توشان باره باد و معجون باد
جريدهاي تواريخ عهد دولت تو
ز رسمهاي تو پر درج در مکنون باد
تمنيي که به اقبال روزگارت هست
در انتظار قبول تو باد و اکنون باد
ايا به دست تو در گوهر سخا تضمين
به پاي قدر تو در اوج چرخ مضمون باد
خرابه اي که ضروريست بر بساط زمين
ز بس عمارت عدلت چو ربع مسکون باد
اگرنه از شکر شکر تو هميشه ترست
مذاق بنده لعابش چو آب افيون باد
به دشمنان تو بر، هرشب از کمين قضا
سپاه حادثه چرخ را شبيخون باد
به بارگاه تو در شير فرش ايوان را
به خاصيت شرف و فر شير گردون باد
به خدمت تو درم روزگار ميمون گشت
ز جود و جاه تو کت روزگار ميمون باد
ز خرمي که دلم عيش تو همي خواهد
بدان همي نرسد فکرتم که آن چون باد
هميشه تا به جهان در کمي و افزونيست
حسود جاه تو کم باد و جاهت افزون باد