در مدح صاحب ناصرالدين طاهر

گشت از دل من قرار غايب
کارم نشود به از نوايب
دل دم خور و دل فريب شادان
غم حاضر و غمگسار غايب
بر ضعف تنم قضا موکل
بر سوز دلم قدر مواظب
افلاک به رمح طعنه طاعن
ايام به سيف هجر ضارب
ماييم و شکايت احبا
ماييم و ملامت اقارب
آشفته دل از جهان جافي
آسيمه سر از سپهر غاضب
بر چهره دليل شمع سوزان
بر ديده رسيل دمع ساکب
آسيب عوايق از چپ و راست
آشوب خلايق از جوانب
هر مستويي ز وصل مغلوب
هر ممتنعي ز هجر واجب
شاخ گل عيش با عوالي
برگ گل انس با قواضب
با اين همه شوق فتنه مفتي
با اين همه قصه عشق خاطب
معشوق بتي که هست پيوست
عشقش چو زمانه پر عجايب
با شمس و قمر به رخ مساعد
با شهد و شکر به لب مناسب
از نوش به مل درش لآلي
وز مشک به گل برش عقارب
چين کله بر عقيق چيني
تير مژه بر کمان حاجب
رخساره چو گلستان خندان
زلفين چو زنگيان لاعب
با روح دو بسدش معاشر
با عقل دو نرگسش معاتب
از توبه برآمده ز حالش
هر روز هزار مرد تايب
جماش بدان دو چشم عيار
قلاش بدان دو زلف ناهب
شيريني لطفش از نوادر
زيبايي وصفش از غرايب
زيبا بود آن سخن که باشد
ديباچه آفرين صاحب
صدرالوزراء مؤيدالملک
دست و دل و ديده مراتب
درياي کرم نماي صافي
خورشيد فرح فزاي صائب
ممدوح ائمه و سلاطين
مشهور مشارق و مغارب
معمور به حشتمش اقاليم
منصور به دولتش کتايب
چون باد صبا به خلق نيکو
چون ابر سخي به دست واهب
از خون مخالفان طاغي
وز مغز محاربان حارب
آلوده هژبر را براثن
اندوده عقاب را مخالب
مکشوف به کوشش و به بخشش
مشعوف به قادم و به ذاهب
در قبضه علم او مهمات
در سايه صدق او تجارب
يک عالم و صدهزار جاهل
يک صادق و صدهزار کاذب
عقل و نظرش سر مساعي
جود و کرمش در مواهب
در مسکن علم و عدل ساکن
بر مرکب قدر و جاه راکب
مجموع مکارم و معالي
قانون مفاخر و مناقب
اي هر ملکي ترا مخاطب
وي هر ملکي ترا مخاطب
نام تو چو آفتاب معروف
کام تو چو روزگار غالب
درگاه تو عام را مطامع
ايوان تو خاص را مکاسب
گردون به ستايش تو مايل
اختر به پرستش تو راغب
گفتار ترا ائمه عاشق
ديدار ترا ملوک طالب
منشور تو درج پر جواهر
ايوان تو چرخ پر کواکب
چون ماه ترا هزار منهي
چون تير ترا هزار کاتب
چالاک تر از عصاي موسي
فرخ قلمت گه مآرب
اي جود ترا بحار خازن
وي حلم ترا جبال نايب
آزاده دهر و صدر اسلام
با درد نوايب و مصايب
زنده است به تو که زنده کردي
ادرار جهانيان و راتب
روشن به تو گشت شغل گيتي
شارق ز تو گشت شمس غارب
تا هست علوم را مبادي
تا هست امور را عواقب
حکم تو هميشه باد باقي
عزم تو هميشه باد ثاقب
با چرخ کمال تو مشارک
با دهر جمال تو مصاحب