شماره ٣١٧: اي همه دلبري و زيبايي

اي همه دلبري و زيبايي
بر دلم هيچ مي نبخشايي
دل مسکين فداي رنج تو باد
شايد اندي که تو برآسايي
اي سرم را ز ديده لايق تر
خونم از ديده چند پالايي
کارم از دست چرخ پرگرهست
چرخ را دستبرد ننمايي
گر بخواهي به حکم يک فرمان
گره هفت چرخ بگشايي
دل به تو دادم و دهم جان نيز
انوري را دگر چه فرمايي