شماره ٣٠٨: سر آن داري کامروز مرا شاد کني

سر آن داري کامروز مرا شاد کني
دل مسکين مرا از غمت آزاد کني
خانه صبر دلم کز غم تو گشت خراب
زان لب لعل شکربار خود آباد کني
خاک پاي توام و زاتش سوداي مرا
برزني آب و همه انده بر باد کني
آخرت شرم نيايد که همه عمر مرا
وعده داد دهي و همه بيداد کني
شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت
چو شود گر به سلامي دل من شاد کني