شماره ٣٠٤: اي غايت عيش اين جهاني

اي غايت عيش اين جهاني
اي اصل نشاط و شادماني
گر روح بود لطيف روحي
ور جان باشد عزيز جاني
گفتي که چگونه اي تو بي ما
دور از تو بتا چنان که داني
از درد تو سخت ناتوانم
رنجي برگير اگر تواني
کرديم به پرسشي قناعت
زين بيش همي مکن گراني
گر دست رسي بدي به بوسي
کاري بودي هزارگاني