شماره ٣٠٠: يک زمان از غم نياسايم همي

يک زمان از غم نياسايم همي
تا که هستم باده پيمايم همي
مي کنم تدبير گوناگون وليک
بسته تقدير نگشايم همي
چند باشم دروفاي دلبران
چون دمي زيشان نياسايم همي
جان و دل را در هواي مه وشان
جز غم و تيمار نفزايم همي
مي روم هرجا و مي جويم مراد
عاقبت نوميد باز آيم همي