شماره ٢٧٤: اي دل تو مرا به باد دادي
اي دل تو مرا به باد دادي
از بس که نمودي اوستادي
از دست تو در بلا فتادم
آخر تو کجا به من فتادي
چند از تو مرا نکوهش آخر
کم داغ به داغ برنهادي
آزرم ز پيش برگرفتي
خونابه ز چشم من گشادي
خود را و مرا به غم فکندي
ناديده هنوز هيچ شادي
غمخوار شدست جانم اي دل
از خوردن غم تو شادبادي