شماره ٢٧١: يا بدان رخ نظري بايستي

يا بدان رخ نظري بايستي
يا از آن لب شکري بايستي
يا مرا در غم و انديشه او
چون دل او دگري بايستي
نيست از دل خبرم در غم او
از دل او خبري بايستي
مدتي تخم وفا کاشته شد
بجز اميد بري بايستي
آخر اين تيره شب عيش مرا
سالها شد سحري بايستي
يارب اين يارب بي فايده چيست
آخر اين را اثري بايستي
رشته صحبت ما را پس از اين
به از اين پا و سري بايستي
همه بگذاشتم آخر به دلش
انروي را گذري بايستي