شماره ٢٦٠: هرگز از دل خبر نداشته اي

هرگز از دل خبر نداشته اي
بر دلم رنج از آن گماشته اي
سپر افکنده آسمان تا تو
رايت جور برافراشته اي
که خورد بر ز تو که تو هرگز
تخم پيوند کس نکاشته اي
همرهي جسته اي ز من وانگه
در ميان رهم گذاشته اي