شماره ٢٥٨: اي ايزد از لطافت محضت بيافريده

اي ايزد از لطافت محضت بيافريده
واندر کنار رحمت و لطفت بپروريده
لعلت به خنده توبه کروبيان شکسته
جزعت به غمزه پرده روحانيان دريده
بر گلبن اهل چو تو يک شاخ ناشکفته
در بيشه ازل چو تو يک مرغ ناپريده
مشاطگان عالم علوي ز رشک خطت
حوران خلد را به هوس نيل برکشيده
اي سايه کمال تو بر شش جهت فتاده
واوازه جمال تو در نه فلک شنيده
اي از خيال روي تو اندر خيال هرکس
ماه دگر برآمده صبحي دگر دميده
در آرزوي سايه قد تو هر سحرگه
فرياد خاک کوي تو بر آسمان رسيده
ما را به رايگان بخر از ما و داغ برنه
اي درد و داغ عشق ترا ما به جان خريده