شماره ٢٥٥: جرم رهي دوستي روي تو

جرم رهي دوستي روي تو
آفت سوداي دلش موي تو
دل نفس عشق تو تنها زند
در همه دلها هوس روي تو
ناوک غمزه مزن آندان که او
کشته هر غمزده خوي تو
هست بسي يوسف يعقوب رنگ
پيرهني کوست درو بوي تو
از در خود عاشق خود را مران
رحم کن انگار سگ کوي تو